آفتاب برحوت

5 / 0 0 نظر
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • گزیده ای از کتاب :

     نفس گرفت تا حرف بزند. نفس گرفت تا به دانیال ، که منجی روزهای خوب پیش روی او شده بود، حرف دلش را بگوید. هشت سال، برای دیدن چنین روزی عذاب کشیده بود. هشت سال زخم هایی را که آدم ها خواسته و ناخواسته بر پیکر احساسش زده بودند، خودش مرهم گذاشته و درمان کرده بود. حالا ... حالا دلش می خواست پای احساسش را دراز کند. دلش را به سایه ‎ی امن حضور این مرد تکیه دهد و نفس خسته‎ ی بغض های در گلو یخ ‎زده و حبس شده اش را رها کند. گریان و بی‎تابانه زمزمه کرد: -گفته بودم دلم اگر برات بره، زندگیمم باهاش میره؟! -گفته بودی. لبخند محزونی روی لب نسرین سبز شد. -تو فقط دستم رو بگیر و رها نکن، من هرجا که بخوای، باهات می‎ آم.

  • کتاب
    نویسندهفاطمه ایمانی
    ناشرصدای معاصر
    شابک9786226722018
  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.