ننهجون، به زانوهایش پماد مالید، بعد آنها را با پارچه محکم بست و رفت زیر لحاف تا بخوابد. تازه چشمهایش گرم خواب شده بود که صدایی آمد: «هندوانه دارم! هندوانهی شیرین، ببر و ببر».
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.