مارمولک سبز (داستان های یاشار کمال)

مارمولک سبز (داستان های یاشار کمال)

5 / 0 0 نظر
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • کنار غارهای ساحلی لانه‌ی پرســتوها بود. روزهــایی که هـــوا سـرد می‌شد آتش روشن می‌کرد و در ساحل می‌نشست و به این غارها نگاه می‌کرد و غرق در خیال می‌شد. هر سال لحظه‌شماری می‌کرد تا زمان کوچ پرستوها فرا برسد، تا پرستوها دوباره برگردند، لانه بسازند، تخم بگذارند و تخم‌هایشان جوجه شود...
     ابراهیم هم در خیالش هر سال با این پرستوها هم‌سفر می‌شد و به سرزمین‌های دور کوچ می‌کرد...

  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.