زنی در جزیره ای گمنام

زنی در جزیره ای گمنام

5 / 0 0 نظر
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • عده ی زیادی شیون مرا دیدند و با گریه ی من اشک ریختند وقتی سارنا را داخل خاک گذاشتیم انگار مادری را از دست داده بودیم اشک به چشم های همه راه یافته بود حسی پاک و ناشناخته ما را در بر گرفته بود حسی که هم آشنا بود و هم بیگانه هیچ کدام از ما چنین لحظه ای را تجربه نکرده بودیم چه نسبتی بین ما و سارنا برقرار شده بود؟چرا دکتر کارلوس اشک می ریخت؟ سارنا را داخل خاک گذاشتیم و بنای یادبودی برای او بنا کردیم روی تکه چوبی تصویر سارنا حک شده بود روی آن نوشته بود: اسطروه ای باور نکردنی.

  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.