تئودور فونتانه کتاب رنج دلدادگی را در سال ۱۸۸۷ منتشر کرد. او در این داستان از زندگی دختری جوان و زیبا به نام لین نوشته است. لین که یتیم است از طریق خیاطی کردن زندگیاش را میگذارند. او به افسر جوان و خوشتیپی به نام بوتو دل میبازد. بوتو از خانوادهای اشرافی است اما عشق میان آنها، عشقی پر فراز و نشیب و سخت است. جامعهی حال حاضر آنها، عشق میانشان را نامناسب میداند و رابطهشان را جدی نمیگیرد. بوتو به دلیل کار و موقعیتش، آیندهای درخشان در پیش دارد اما ممکن است که این عشق، این آیندهی را از بین ببرد.
تئودور فونتانه در کتاب رنج دلدادگی، در زمان انتشارش جنجال به پا کرد. چراکه به خوبی توانست رابطهی افراد طبقات مختلف اجتماع را به تصویر بکشد
گزیده ای از کتاب :
هفته بعد از ویتسن بود و گاهی روشنایی خیرهکننده روزهای دراز، تمامنشدنی به نظر میرسید. اما آن روز خورشید پشت برج کلیسای ویلمرسدورف رسیده بود و پرتوهایش که تمام روز بر زمین تابیده بودند، حالا جایشان را به سایههای عصر در باغچه جلوِ خانه میدادند، باغچهای که آرامش کموبیش افسانهایاش چیزی از آرامش خانه کوچک، کم نداشت، خانهای که خانم نیمپچ پیر و دخترخواندهاش لینه، کرایهنشینان آن بودند. خانم نیمپچ طبق معمول در اتاق نشیمن ـ که تمام عرض خانه را اشغال میکرد ـ کنار بخاری دیواری بزرگی نشسته بود که ارتفاعش به زور سی سانتیمتر میشد. او به جلو خم شده و به کتری کهنه دودهگرفتهای خیره مانده بود که هرچند آب قلقل از لولهاش بیرون میریخت اما درش هنوز تلقتلق میکرد. پیرزن دو دستش را به سمت خاکستر نیمسوز دراز کرد و چنان در افکارش غرق بود که صدای باز شدن در ورودی دالان و ورود پرهیاهوی شمایل خوشبنیه زن را به داخل اتاق نشنید. فقط وقتی او گلویش را صاف کرد و دوست و همسایهاش (خانم نیمپچ خودمان) را مهربانانه صدا کرد، سرش را به طرف دیگر اتاق گرداند و با کمی دلخوری جواب داد: «آه، خانم دُر، عزیزم، چه خوب کردید که سر زدید، آنهم از قصر چون بالاخره هر چه باشد آنجا قصر است و با آن برج و بارویش همیشه هم خواهد بود. بفرما بنشین... همین الآن دیدم شوهرت داشت جایی میرفت. حتماً امشب وقت بازی بولینگ چمنیاش است.»
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.