ندگی واسیلی فیویسکی، یک کشیش ساده و وظیفهشناس، با تقدیری مرموز عجین شده بود. چهرهی او حالتی عجیب داشت؛ انگار هر لحظه منتظر وقوع حادثهای شوم و هولناک بود. او سالهای اولیهی زندگیاش را با خوبی و خوشی گذراند؛ گویی هیچ خبری از آن تقدیر محتوم نبود. بااینحال همهی مردم از او دوری میکردند و واسیلی را چون جغدی شوم میدانستند که با نزدیک شدنش به زندگیشان، آنها را هم مانند خودش شوربخت میکرد. اما پدر واسیلی مرد خوشبختی به نظر میرسید: با زنی زیبا و موقر ازدواج کرده بود و پسری به نام واسیلی و دختری به اسم ناستیا داشت. تااینکه پس از هفت سال زندگی مشترک، اولین واقعهی منحوس رخ میدهد: پسر کوچک خانواده در رودخانه غرق میشود.
پدر واسیلی با خود فکر میکند که با چنین واقعهای، خداوند در حال آزمایش صبر اوست؛ درست مانند زمانی که بردباری ایوب مورد امتحان الهی قرار گرفت. لئونید آندریف در طول داستان زندگی واسیلی، بارها به زندگی ایوب پیامبر اشاره میکند. از آنسو زن کشیش به الکل پناه میآورد و روز و شب شراب مینوشد. زن روزبهروز بیشتر در میان توهمات خودش غرق میشود؛ تااینکه شبی این خیال به او هجوم میآورد که برای رهایی از سوگ فرزندش، باید پسر دیگری به دنیا بیاورد. سرانجام این آرزوی همسر کشیش محقق میشود؛ اما پسری که جای واسیلی را میگیرد، ناقصالخلقه به دنیا میآید. باری دیگر امتحان الهی، عیار ایمان کشیش را مشخص میکند. اما این امتحانها تا کجا پیش میرود؟ آیا کشیش از این آزمونها سربلند بیرون میآید یا در کشاکش با نیروهای اهریمنی، عاقبت تسلیم میشود؟ کتاب زندگی واسیلی را بخوانید تا سرنوشت این کشیش نگونبخت بر شما روشن شود.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.