شیکاگو، سال 1950. روزالیند پورتر همیشه انتظارات را زیر پا گذاشته است - در کارش به عنوان یک فیزیکدان در پروژه منهتن و در رابطه عاشقانه پرشور خود با همکارش توماس ویور. پنج سال پس از پایان هر دو، گناه او در مورد بمب و دلشکستگی او در مورد ویور به هم گره خورده است. او به شدت دلتنگ کارش در آزمایشگاه است، با این حال تقریبا خودش را به یک زندگی معمولی تر واگذار کرده است.
گزیده ای از کتاب :
««متأسفم، امروز نمیتونم.» رزالیند دلش میخواست به ویور بگوید هرگز تا ده قدمیاش هم نیاید. اگر فقط بحث امنیت خودش بود، حتماً همین را میگفت، بهخصوص بعد از اتفاقی که در سخنرانی دیشب افتاده بود. رزالیند ردیف آخر نشسته بود و دعا میکرد با همکاران قدیمیاش روبهرو نشود. اما وقتی سام استون101، یکی از همکاران سابقش را دید که همان ردیف را برای نشستن انتخاب کرده، قلبش فروریخت. فقط دو صندلی با او فاصله داشت. رزالیند در صندلیاش فرو رفته بود و سعی میکرد دیده نشود. همکارش را در سه سال گذشته ندیده بود. امیدوار بود که حتی اگر همکارش او را ببیند، نشناسد. اما اواسط سخنرانی، نگاه خیرهٔ او را روی خود حس کرده بود. بعد از پایان سخنرانی، استون بهسمت او آمد، بازویش را گرفت و با نگاهی دلسوزانه گفت: «رزالیند عزیز، چه خوب که دیدمت. ما هنوزم دلمون برات تنگ میشه. رک بخوام بگم، نگرانیم برات، هم من، هم هیلبری102 و اگنو103.» سه سال گذشته بود و آنها هنوز نگران بودند. انگار انتظار داشتند بشنوند رزالیند از تیمارستان مرخص شده! با این آبرویی که از او رفته بود، چقدر احمق بود اگر اجازه میداد ویور دوباره به زندگیاش برگردد.
بااینحال تحتتأثیر حرفهای شیدلو قرار گرفته بود. نگران بود که چه اتفاقی پشت پردهٔ آهنی104 در جریان است که نباید به کوچکترین اطلاعات اضافهتری دست یابند؟ رزالیند به ساخت بمب اتم کمک کرده بود، آیا وظیفهاش نبود که از ساخت بمب بدتری جلوگیری کند؟»
نویسنده | جنی فیلدز |
---|---|
مترجم | معصومه سلطان آبادی |
ناشر | کوله پشتی |
سال چاپ | 1400 |
تعداد صفحه | 384 |
شابک | 9786004614597 |
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.