فرانکلین یک پتوی آبیرنگ دارد؛ پتویی که از وقتی خیلی کوچولو بود همراهش بوده. حالا دیگه پتو کهنه شده، گوشههایش ریشریش شده و از بس شسته شده، یک وجب هم نیست، ولی برای فرانکلین هنوز عزیزترین چیز دنیاست. شبها حتماً باید آن را بغل کند تا خوابش ببرد و حتی گاهی روزها هم با خودش بیرون میبرد.
تا اینکه یک شب… پتو غیبش میزند! فرانکلین همهجا را زیر و رو میکند؛ زیر تخت، توی کمد، پشت مبل… هیچجا نیست. دلش میگیرد، چشمهایش پر از اشک میشود و نمیداند چطور بخوابد. بابا و مامان و حتی خواهر کوچولویش هم کمک میکنند، اما پتو انگار آب شده رفته زمین.
فردای آن روز فرانکلین با چشمهای پفکرده میرود پیش دوستانش و از آنها کمک میخواهد. خرس، خرگوش، سمور و بقیه همه دست به کار میشوند؛ توی جنگل، کنار رودخانه، حتی توی پارک… همهجا را میگردند. در این جستوجو، فرانکلین میفهمد که دوستانش چقدر به فکرش هستند و چقدر برای آرامش او اهمیت قائلاند.
و در نهایت… وقتی پتوی عزیزش دوباره پیدا میشود، فرانکلین نه تنها خوشحال میشود، بلکه یاد میگیرد که چیزهای مهم زندگی فقط پتو و اسباببازی نیستند؛ گاهی یک دوست مهربان و یک آغوش گرم، بهترین پتوهای دنیا هستند.
«فرانکلین پتوی کوچک و کهنهاش را محکم بغل کرد، نفس عمیقی کشید و با لبخند گفت: "دیگه هیچوقت تنهام نمیذاری، مگه نه؟"»
| نویسنده | پولت بورژوا |
|---|---|
| مترجم | گلرنگ درویشیان کرمانشاهی |
| ناشر | فنی ایران - نردبان |
| سال انتشار | 1403 |
| تعداد صفحه | 32 |
| قطع | وزیری |
| شابک | 9786004775519 |
| نوع جلد | شومیز |
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.