الیویه آدام( ـ۱۹۷۴) نویسنده جوان اهل فرانسه است. «من خوبم، نگران نباش» درباره بازهای از زندگی کلر است. کلر دقیقاً بیست سال دارد. تازه دیپلمش را گرفته است. تعطیلات است. برای او تعطیلات است چون لوایک کار میکند. کلر مدت یک هفته به خانهی مادربزرگش در بیرون شهر میرود. آنجا باغ بزرگی دارد با بوتههای گل، انگور فرنگی، تمشک و گوسفندهای مزرعهی کناری. با هیچکس روبهرو نمیشوی و فقط صدای تراکتورها میآید. آرامشبخش است. کلر فقط چند روز آنجا میماند. روی پتو، زیر درخت گیلاس مطالعه میکند، گونهاش مثل زنهای چینی شده و با مادربزرگش چای مینوشد. مسیر جادهای را اتفاقی در پیش میگیرد و یک ساعت آن را ادامه میدهد و بعد برمیگردد. ساقههای علف را میجود، باد تارهای موی روی پیشانیاش را عقب میزند. کنار دریاچهای زیر درختان تبریزی میایستد. پنج روز همینطور آرام میگذرد. به آینده فکر نمیکند. اینکه چهکار کند و کجا ثبت نام کند؟ پل به او میگوید حالا که دیپلمش را گرفته دردسرش انتخاب است. جواب میدهد دردسرش بیشتر این است که کدام دردسر را انتخاب کند. باید در زندگیات کاری بکنی، این را ایرن میگوید. کلر هیچوقت به این فکر نکرده که باید برای زندگیاش کاری بکند، برای همین به راههای رسیدن به آنها و اهدافش هم فکر نکرده است. همهچیز برایش خیلی گُنگ است. لوایک میداند چه میخواهد. کاری را که کلر باید انجام دهد هم میداند. کلر به آسمان نگاهی میاندازد، صدای کلاغها را میشنود و پرستوها را تماشا میکند که با سرعتی بهتآور میگذرند.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.