مجتمع فرهنگی هنری بنفشه

کتاب میوه خارجی (شمیز،رقعی،آموت)

  • دسته بندی:کتاب
  • کد:124284
  • ویژگی ها:
    • نویسنده: جوجو مویز
    • مترجم : مریم مفتاحی
    • ناشر: انتشارات آموت
  • گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
  • ارسال به کل کشور
  • + -
    196,000 186,200
  • افزودن به سبد

میوه خارجی داستان عاشقانه و زیبایی است که دو روایت موازی دارد و دو زندگی را بهم پیوند می‌دهد. داستانی که از زنان شجاع می‌گوید. شجاعانی که  برای به دست آوردن هرچه می‌خواهند تلاش می‌کنند و از خستگی بازنمی‌ایستند. 

داستان از زندگی دختری به نام لتی می‌گوید. او مادرش را از دست داده است و با خانواده هلدن زندگی می‌کند و برای آن‌ها کار می‌کند. کم‌کم پیوند دوستانه و عمیقی بین لتی و سلیا، دختر خانواده هلدن شکل می‌گیرد. روایت بعدی داستانی از پنجاه سال بعد است. از زندگی زنی به نام دیزی، زندگی او که سال‌ها بعد از دوستی لتی و سلیا اتفاق می‌افتد، نقطه پیوند این دو داستان به یکدیگر است. 

گزیده ای از کتاب :

 مثل یک شوالیه نجاتم داد، شوالیه‌ای که به جای زره براق، لباس گل‌آلودی تنش بود. شوالیه‌ای که نمایان شد و مرا از تاریکی به روشنایی برد. توی سالن انتظار ایستگاه راه‌آهن منتظر آخرین قطار بودم که آن سربازها آمدند و اذیتم کردند. با رئیسم و زنش برای رقص رفته بودیم و از قطار جا مانده بودم. سربازها که حسابی مست بودند، شروع کردند به صحبت با من، با این که می‌دانستم اصلا نباید با سربازها حرف بزنم، جوابشان را دادم، ولی آنها به جوابِ نه من هیچ اعتنایی نکردند و همین‌طور گفتند و گفتند. من هم تا جایی که می‌توانستم از آنها فاصله گرفتم و گوشه‌ای روی نیمکت نشستم، اما آنها نزدیک و نزدیک‌تر آمدند و یکی از آنها به من چنگ انداخت، تلاش می‌کرد بگوید قصد شوخی دارد. دیروقت بود و کسی در اطراف نبود، حتی یک باربر. برای همین من از ترس داشتم زهره‌ترک می‌شدم. یکسره به آنها می‌گفتم بروند و تنهایم بگذارند، اما نمی‌رفتند. ناگهان یکی از آنها که تنومندتر از بقیه بود و آدم حیوان‌صفتی به نظر می‌رسید، با آن صورت سیخ‌سیخی و نفس‌های بد بویش خودش را به من فشار داد. به من گفت چه مایل باشم چه نباشم مرا تصاحب خواهد کرد. می‌خواستم فریاد بزنم، اما از ترس خشکم زده بود و نمی‌توانستم.

بعد ناگهان گای وارد سالن انتظار شد. از سرباز پرسید که چه کار می‌کند، گفت که کتک جانانه‌ای به او می‌زند، بعد قاطعانه با هر سه نفرشان برخورد کرد. سربازها به او فحش دادند و یکی از آنها پشت سر هم مشتش را بالا گرفت. بعد از یکی دو دقیقه، از آنجا که آدم‌های ترسویی بودند، همینطور که یکریز فحش می‌دادند، از سالن بیرون رفتند.

من می‌لرزیدم و بدجوری بغض کرده بودم. او مرا روی صندلی نشاند و گفت که برایم یک لیوان آب می‌آورد تا حالم بهتر شود. خیلی مهربان بود و من خیلی از او خوشم آمده بود. بعد به من گفت تا رسیدن قطار کنارم می‌ماند. و ماند.

    • نویسنده جوجو مویز
    • مترجم مریم مفتاحی
    • ناشر انتشارات آموت
0 از

5

  • ارزش خرید :
  • طراحی و زیبایی :
  • کیفیت چاپ :
  • محتوا :

شما هم می‌توانید در مورد این کالا نظر بدهید.

برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.