کتاب «ناکدبانو» رمانی نوشته ی «سوفی کینسلا» است که نخستین بار در سال 2005 انتشار یافت.
«سامانتا» وکیلی شناخته شده در لندن است که بیش از هر چیز، به پیشرفت در مسیر حرفه ای خود فکر می کند. اما وقتی بالاخره همه ی آرزوهایش در دسترس به نظر می رسد، «سامانتا» اشتباهی می کند. او که قادر نیست با عواقب این اشتباه مواجه شود، دست به کاری غیر قابل تصور می زند و پا به فرار می گذارد. «سامانتا» با اولین قطار به منطقه ای روستایی می رود و به خانه ای زیبا و بزرگ برمی خورد. در آنجا او را با زنی دیگر اشتباه می گیرند و «سامانتا» به عنوان خدمتکار خانه استخدام می شود. اما او نمی داند چطور باید لباس ها را بشوید، یا غذا بپزد، یا خانه را تمیز کند. آیا «سامانتا» می تواند در زندگی جدیدش، خود را بیابد؟ و آیا گذشته اش، او را رها خواهد کرد؟
گزیده ای از کتاب :
خودکار رو میذارم پایین و گلوم رو صاف میکنم. از سمت دیگۀ اتاق مایا سرش رو بالا میآره و در حال مرتب کردن شیشههای کوچولوی موم و لاک ناخن، بهم نگاه میکنه. مایا تراپیست امروز من توی مرکز زیباییه و میتونم بگم حدود چهل سال سنشه. موهای بلند تیره داره با یه لایه موی سفید که همه رو با هم بافته. یه میخ نقرۀ کوچولو توی بینیاش گذاشته.
با صدای آروم میپرسه: «پرسشنامه خوب پیش میره؟»
مؤدبانه میگم: «گفته بودم که یهکمی سرم شلوغه. این سؤالها واقعاً واجبان؟»
با یه لحن پر از آرامش اما محکم جواب میده: «توی مرکز درخت سبز، ما دوست داریم تمام اطلاعات لازم رو داشته باشیم تا بتونیم نیازهای زیبایی و سلامتی شما رو بسنجیم.»
یه نگاهی به ساعتم میاندازم. نه و چهلوپنج دقیقه.
من برای این کارها وقت ندارم، واقعاً وقت ندارم. ولی این هدیۀ تولد منه و به بهترین دوستم فریا قول دادم.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.