پرستو بیباک، باز هم برای خودش دردسر درست کرده است، دردسری که اگر خانوادهی مادریاش بشنوند مجبور است جل و پلاس کارگاه قالیبافیاش را جمع کند! هم خودش برای همیشه برگردد تهران، هم خانهی سنتی ماجون تبدیل شود به مهمانپذیر! فرشهایش را بدون سند و مدرک فروخته به پیرمردی که از او فقط سنگ قبر جا مانده…
روزبه جهانگیری، تاجر جوان اما پر تجربهی فرش، بعد از گذشتن چند ماه، هنوز ساهپوش پدرش است! پدری که هیچوقت روی خوش به کار او نشان نداده و سعی کرده تا جایی که میشود خود را آلودهی کار او نکند… درست در همین بحبوحه که روزبه جهانگیری است و هزار مشغله کاری و خانوادگی، کسی مثل اجل معلق جلوی راهش سبز میشود که “پولمو بده!” کسی که شک ندارد با ادعای دروغینش قصد تلکه کردن خانوادهی آنها را دارد، وگرنه عزتالهخان خدابیامرز را چه به فرش، آن هم فرش دستی!
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.