اروین یالوم در کتاب وقتی نیچه گریست داستان خیالی ملاقات دو شخصیت مهم حوزه فلسفه و روانشناسی، یعنی فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، و یوزف برویر، روانشناس اتریشی، در وین را روایت میکند. داستان از آنجایی شروع میشود که لو سالومه برای ملاقات دکتر یوزف برویز به وین سفر میکند و برای دکتر برویر در یادداشتی دربارهی یکی از دوستان خود، فردریش نیچه، مینویسد و با ابراز نگرانی دربارهی وضعیت این دوست بیان میکند که «آیندهی فلسفهی آلمان در خطر است». پس از آن، دکتر برویر تلاش میکند تا بدون اینکه نیچه از صحبت میان او و لو سالومه آگاه شود و از نیت آنها باخبر باشد، او را به شروع درمان ترغیب کند ولی در این مسیر با سختیهایی روبهرو میشود؛ نیچه فردی نیست که بهراحتی روان خود را به دست دکتر برویر بسپارد.
ملاقاتهای متعددی بین نیچه و دکتر برویر رخ میدهد که در آن مکالمات عمیقی حول مباحثی چون رنج انسان، نقش ضمیر ناخودآگاه و معنای زندگی در بینشان شکل میگیرد. دکتر برویر با ایدهای تلاش به درمان نیچه میکند و آن ایده این است که خود در مقام یک مددجو در مقابل نیچه قرار بگیرد و از او کمک بگیرد و در خلال مکالماتی که با او خواهد داشت تلاش به درمان او به روش بیاندرمانی کند. ایدهای مناسب که البته روند کار در آن کمکم تغییر میکند و دکتر برویر ناگهان خود را در جایگاهی میبیند که با بیاندرمانی توسط نیچه در حال درمان شدن است. در پی این مکالمات و ملاقاتها هریک از این دو به کشف نقاط تاریک ناخودآگاه خود میپردازند.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.