مجتمع فرهنگی هنری بنفشه

کتاب پوست

  • دسته بندی:کتاب
  • کد:128591
  • ویژگی ها:
    • نویسنده: کورتزیو مالاپارته
    • مترجم: قلی خیاط
    • ناشر: انتشارات نگاه
  • گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
  • ارسال به کل کشور
  • + -
    175,000 166,250
  • افزودن به سبد

رمان پوست شاهکار نویسنده ایتالیایی، کورتزیو مالاپارته است؛ نویسنده‌ای که فاشیست، کمونیست، اومانیست و درنهایت یک انسان بود، همه چیز را تجربه کرد و آثارش تجربیات تکان‌دهندهۀ او از جنگ است.

مالاپارته در این اثر، نقش آمریکایی‌ها را در ویرانی و بدبختی ایتالیا، با طنزی سیاه، تصویر کرده است. رمان از زبان خودِ نویسنده روایت می‌شود؛ یک راوی با زبان تند و تیز و با طنزی تلخ که با شیوۀ روایت خود و موضعی که در برابر وقایع دارد، با درآمیختن مستندات با تخیلی غریب، پرده از روایت‌های رسمی از تاریخ برمی‌دارد و گوشه‌های تاریک، پرت، مغفول‌مانده و به‌حاشیه‌راندۀ آن را احضار می‌کند.

این کتاب به «اسماعیل، برهٔ بی‌گناه و بی‌خبر ابراهیم» تقدیم شده است.

گزیده ای از کتاب :

چندین سال پیش بود. به نظرم قرن‌ها قبل از این. تازه رسیده بودم به پاریس. حالم بد بود. می‌ترسیدم از زندگی. درد غربت و غم عشق یار و عزیزان و وطن از دست‌شده‌ام از پایم می‌انداخت. داشتم تکه به تکه می‌مردم، ذره به ذره، روز به روز. چاره نبود، باید می‌رفتم خود را به چیزی بیاویزم، به جایی، کسی... در محلهٔ قدیمی ماری _ رز، چشمم افتاد به بنای هشتصد سالهٔ صومعهٔ فرانسیسکن‌ها. در زدم. امان خواستم. سلول کوچک و برهنه‌ای در اختیارم گذاشتند. نشستم پشت میز. رمان «پوست» را گذاشتم جلوی خود، نسخهٔ فرانسوی آن در دست راست، نسخهٔ ایتالیایی‌اش در دست چپ؛ و شروع کردم به ترجمه. همین‌طور برای خودم، برای این که سقوط نکنم، نمیرم. شش ماه بعد، کارم تمام بود و، دردهایم کمی کمتر. چهار دفترچهٔ سیاه شده را انداختم پشت کمد، لای پنجره و دیوار. در سلول را پشت سرم بستم. آمدم بیرون. و تمام این ماجرا را زدودم از ذهنم. چند سالی گذشت تا این‌که یک روز...

برادر بزرگم آمده بود فرانسه به دیدارم. دو جلد قطور مثنوی و دیوان شمس تبریزی سفارشی‌ام را از چمدانش درآورد. جای خالی‌شان را نشانم داد و با خنده گفت: «چاره نیست، رفیق. باید پرش کنی!» هر چه نگریستیم به در و دیوار اتاق من، که دست کمی از آن سلول لخت و برهنه نداشت، چیز دندان‌گیری به چشم نیامد. خاطرهٔ آن چهار دفترچه از ذهنم گذشت. رفتم صومعه در زدم. سر جایشان بودند، با قشر ضخیمی از گرد و خاک خوابیده روی‌شان. خلاصه، سرتان را درد نیاورم. دفترچه‌های کهنه رسیدند به ایران و زیر نگاه مفتخر و پرستار برادر نگهداری شدند. چند سالی گذشت تا این‌که یک روز...

    • نویسنده کورتزیو مالاپارته
    • مترجم قلی خیاط
    • ناشر انتشارات نگاه
    • نوبت چاپ پنجم
    • تعداد صفحه 421
0 از

5

  • ارزش خرید :
  • طراحی و زیبایی :
  • کیفیت چاپ :
  • محتوا :

شما هم می‌توانید در مورد این کالا نظر بدهید.

برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.