کی پنیر مرا جابه جا کرد؟ داستان ساده ای است که حقایقی عمیق را درباره تغییر آشکار می کند. این داستانی جالب و شگفت انگیز است در مورد چهار شخصیت که در مارپیچی زندگی می کنند و به دنبال پنیری می گردند تا آنها را سیر کند و شادمان سازد. دوتای آنها موش هایی هستند به نام های اسیف و اسکری، و دو تن دیگر آدم کوچولو هستند. جثه آنها به کوچکی موش هاست ولی ظاهر و حرکاتشان به انسان ها شباهت زیادی دارد. نام هایشان هم و هو است. پنیر استعاره ای است برای هر آنچه در زندگی می خواهید. کار خوب، رابطه ای عاشقانه، پول، دارایی، سلامتی یا آرامش روحی. و مارپیچ جایی است که در آن به دنبال آنچه می خواهید می گردید. سازمانی که در آن کار می کنید، یا خانواده و یا اجتماعی که در آن زندگی می کنید. در این داستان، شخصیت ها با تغییر غیرمترقبه و پیش بینی نشده ای روبه رو می شوند. سرانجام، یکی از آنها با موفقیت با آن کنار می آید و هرانچه را از این تجربه آموخته، روی دیوارهای مارپیچ می نویسد. شما وقتی دستنوشته های روی دیوار را بخوانید، متوجه می شوید که چطور با تغییرات در محل کار و یا در زندگی خود کنار بیایید تا به فشار عصبی کمتری دچار شوید و به موفقیت بیشتری برسید.خواندن این داستان، که برای تمام گروه های سنی نوشته شده است، کمتر از یک ساعت زمان می برد، اما بینش خاصی که به شما می دهد، یک عمر باقی می ماند.