همه چیز در یک روز عادی اتفاق میافتد، ترافیک شهر در حالت عادی در جریان است ناگهان خودروها متوقف میشوند و چهارراه بسته میشود. راننده نمیداند که چه کاری باید انجام دهد، او تلاش میکند تا شیشه ماشین خود را پاک کند. بسیاری در چهارراه فکر میکنند که خودرو دچار نقص فنی شده است، در ابتدا شروع به بوق زدن میکنند اما باز هم خودرو حرکت نمیکند. تعدادی از رانندگان خشمگین از خودروهای خود پیاده میشوند و به طرف ماشن هجوم میآورند، مرد راننده محبوس در ماشین فریاد میزند که « من کور شدهام.»این مشکل پایانپذیر نیست و کور شدن افراد دیگری نیز اتفاق میافتد. چشم پزشکی متوجه میشود که این نابینایی با دیگر نابیناییها تفاوت دارد. با آزمایشاتی که انجام میدهد به این نکته پی میبرد که شبکیه، عدسی و عصب چشم هیچ مشکلی وجود ندارد، معمولا افراد نابینا احساس میکنند که همه جا تاریک شده است، اما در این بیماری، وضعیت فرق میکند و هالهای روشن و سفید، توانایی بینایی چشمها را از بین میبرد. انگار همه دنیا در محلولی شیری رنگ غرق شده است. برخی از منتقدان میگویند، انتخاب رنگ سفید دارای معنا و مفهوم است، طیف رنگهای مرئی از رنگ سفید تشکیل میشوند و ما چنین چیزی را با استفاده ازمنشورها مشاهده میکنیم. پس میتوان گفت این کوری ناشی از سفیدی، نوعی بازگشت به وضعیت اولیه محسوب میشود.
شخصیتهای اصلی این داستان 6 نفر هستند، همسر چشم پزشک، چشم پزشک، پیرمردی که چشم بند داشت، دختر عینکی، مردی که اول کور شد و یک پسر لوچ. بیشتر داستان حول این شش نفر اتفاق میافتد. در کتاب کوری، شهر محل حادثه و شخصیتهای اصلی اسم ندارند، ممکن است این اتفاق در ابتدا موجب بهت خوانندگان شود اما متن اثر به گونهای است که به خوبی تفاوت شخصیتها را میتوان فهمید. مواجهه همه شخصیتها در ابتدای داستان و هنگامیکه بیماران در مطب چشم پزشک هستند اتفاق میافتد. هر کدام از آنها داستان زندگی مجزایی دارند ولی سرنوشت ایشان را در کنار یکدیگر قرار داده است.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.