بیماری من بسیار نادر ولی معروفه. در واقع من به کل دنیا حساسیت دارم. من خونه رو ترک نمیکنم، در 17 سال گذشته اینکار رو نکردهام. تنها انسانهایی که دیدهام مادرم و پرستارم Carla هستند.
اما یک روز یک ماشین به سمت منزل ما اومد، و برای اولین بار اونجا دیدمش. قدبلند بود، با تیشرت و شلوار جین مشکی و کفشهای مشکی، با یه کلاه مشکی که موهاشو کاملا پوشونده بود. متوجه شد که بهش زل زدهام و اونم به من خیره شد. این آدم اولین شخصیه که من بعد از 17 سال دیدم و حالا نمیتونم ازش چشم بردارم. اسمش Olly بود.
شاید نمیشه آینده رو پیشبینی کرد. اما میشه خیلی چیزها رو به وضوح دید. مثلا، من حتما قراره عاشق این پسره Olly بشم.و حتما قراره که براش یه مصیبت واقعی باشم... حتما.
اثری که شما را به دو لبهی خنده، گریه و هر آنچه بین این دو است خواهد برد. رمانی که به این زودیها فراموش نخواهید کرد...
فیلمی در سال 2017 به همین نام از این رمان موفق ساخته شده است.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.