وقتی میو درگذشت ، شوهر و پسرش در سوگ مرگ او عزادار شدند و برای زنده ماندن و تحمل زندگی بدون او تلاش کردند. مرد در تلاش است تا هم زمان برای پسرش، پدر و مادر شود. انجام این کار برای برخی دیگر از پدران بیوه ممکن است آسان باشد ، اما برای او اینگونه نیست. زندگی بدون میو اصلا زندگی نیست. اما او مجبور است این کار را برای پسرش انجام دهد. برای یک سال آن ها تلاش کرده اند که از این قضیه عبور کنند. زندگی آن ها مشکل دیگری ندارد و آن ها فقط در حال کنار آمدن با این اتفاق هستند.
آنها سعی کردند با این واقعیت تلخ کنار بیایند که میو ، نور زندگی و مرکز دنیای آن ها ، دیگر برنخواهد گشت.
تا اینکه در روز اول از فصل بارندگی ، میو ناگهان برگشت.
مطمئنا باید توضیح منطقی برای این امر وجود داشته باشد!
اما هیچ توضیحی در کار نبود. او آنجا بود، درست مقابل آ نها ، از مرگ برگشته بود ، تو گویی این یک اتفاق عادی است.
یافتن توضیحی در مورد بازگشت میو، یکی از دلایل بی شماری است که باعث می شود شما کتاب "اگر باران بیاید" به قلم "تاکوجی ایشیکاوا"را تا انتها بخوانید.
"اگر باران بیاید" کتابی است در مورد خانواده ، عشق ، زندگی ، مرگ و خوشبختی که می توان از ساده ترین چیزها به دستشان آورد. چیزی که در رمان های ژاپنی بسیار رایج است.
"اگر باران بیاید" نوشته ی "تاکوجی ایشیکاوا" یک داستان غم انگیز و بسیار عمیق دارد ، این یک داستان عاشقانه ی غم انگیز معمولی نیست. داستان به خوانندگان نشان می دهد که عشق برای رشد زمان می برد و برای ماندگاری به بنیان های محکم تری نیاز دارد.