بازگشت ریچل پرایس

«بازگشت ریچل پرایس» نوشته هالی جکسون، رمانی معمایی و پرتعلیق است که با ظرافتی هنرمندانه، دنیای هیجان‌انگیز رازها و پیچش‌های غیرمنتظره را پیش روی خواننده می‌گشاید. جکسون، که با سریال پرفروش «راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب» به شهرت رسیده، در این اثر تازه نیز با همان دقت بی‌وقفه، شخصیت‌هایی عمیق و داستانی پرپیچ‌وخم از ناپدیدشدن‌ها و بازگشت‌های مرموز می‌آفریند. داستان بر محور بازگشت ناگهانی ریچل پرایس، زنی جوان که سال‌ها پیش ناپدید شده و همه او را از دست‌رفته پنداشته بودند، می‌چرخد. این ظهور شگفت‌انگیز در زادگاهش، موج‌هایی از احساسات و پرسش‌ها را در دل خانواده، دوستان و جامعه برمی‌انگیزد. در حالی که اطرافیانش کوشش می‌کنند با این رویداد غریب همساز شوند، رازهایی از مکان او در این سال‌ها، انگیزه‌های ترک و پنهان‌کاری‌های پنهان آشکار می‌شود. روایت چندصدایی و فلاش‌بک‌های هوشمندانه، لایه‌های پنهان زندگی ریچل پیش از ناپدیدشدن را با مهارت برملا می‌کند. جکسون در این رمان به عمق مضامینی چون هویت، اعتماد و سایه‌های تروما فرو می‌رود. او نشان می‌دهد که چگونه بازگشت ریچل، هویت و جایگاه او را در کانون خانواده و جامعه به چالش می‌کشد و حس تعلق و بیگانگی را در او و نزدیکانش بیدار می‌سازد. همزمان، بر شکنندگی پیوندهای انسانی و نقش دوگانه اعتماد و خیانت در آن‌ها تأکید دارد؛ روابطی که با فاش‌شدن اسرار، از هم می‌پاشند و پیوندهایی که استوار به نظر می‌رسیدند، ناگهان آسیب‌پذیر از آب درمی‌آیند. داستان همچنین به بازتاب‌های عاطفی و روانی تروما بر شخصیت‌ها و جامعه می‌پردازد و سختی‌های عبور از آن را با حساسیت به تصویر می‌کشد؛ جکسون با قلم جادویی‌اش، پیامدهای این زخم‌های پنهان را برای ریچل و اطرافیانش به زیبایی نمایان می‌سازد.

«بازگشت ریچل پرایس» داستانی نفس‌گیر است که خواننده را تا فراسوی آخرین سطرها با خود می‌کشاند. هالی جکسون با شخصیت‌های چندلایه و طرحی یکپارچه، تاریکی‌های روابط انسانی و جست‌وجوی بی‌امان حقیقت را به رقص درمی‌آورد. این رمان، بار دیگر نبوغ جکسون در بافتن روایت‌هایی سرشار از تعلیق و غافلگیری را گواهی می‌دهد و اثری ماندگار در ذهن بر جای می‌گذارد.

«فکر می‌کنی چه اتفاقی برای مادرت افتاده؟» این کلمه وقتی او گفت، برای بل نادرست به نظر آمد. مادر. غیرطبیعی. نه به اندازه مامان بد بود. آن یکی بین لب‌هایش فشار می‌آمد، بدشکل و دیوانه، مثل یک حلزون متورم که سرانجام آزاد می‌شد، آنجا روی زمین می‌پاشید تا همه به آن خیره شوند. چون همه این کار را می‌کردند، همیشه این‌طور بود. این کلمه به دهانش تعلق نداشت، پس بل آن را نمی‌گفت، اگر می‌توانست از آن اجتناب کند. حداقل مادر سردی داشت، حسی از فاصله. «اشکالی ندارد، لطفاً وقت بگیر،» رمزی گفت، با مصوت‌هایی بریده و آشکار. بل به او نگاه کرد، از دوربین دوری می‌کرد. خطوط نگرانی پوست سیاهش را قطع کرده بود، دور چشم‌هایش جمع شده بود، چون او قبلاً وقت زیادی گرفته بود، بیش از حد، بیشتر از مصاحبه‌های پیشین چند روز گذشته.

این محصول را با بهترین قیمت و کیفیت تضمین‌شده از فروشگاه بنفشه تهیه کنید و از خریدی مطمئن و مقرون‌به‌صرفه لذت ببرید!