کتاب بخشنده ستارگان داستانی از جوجو مویز، نویسنده پرطرفدار رمانهای عاشقانه است. این داستان درباره زنانی است که تصمیم میگیرند در برابر قوانین جامعه مردسالار قد علم کنند و به مردمی که هرگز کتابی نخواندهاند کتاب برسانند
این اثر در سال ۲۰۱۹ نامزد بهترین رمان سال به انتخاب کاربران گودریدز شده است.
داستان بخشنده ستارگان در زمان فشارهای اقتصادی امریکا و در ایالت کنتاکی میگذرد. این داستان روایت گروهی از زنان جوان است. زنانی که متفاوت فکر میکنند و در تلاشند تا در یک اقدام دستهجمعی این تفاوت فکری را به نمایش بگذارند. آنها میخواهند برای آدمهایی که هرگز کتابی نداشتهاند، کتابی برای خواندن بدهند. چراکه مطمئنند این کار آنها، دانش و بینشی تازه برایشان به همراه میآورد و کمک میکند تا جامعه با قدرت و امیدواری گام بردارد. آنها به کتابداری در کنتاکی ملحق میشوند و تیمشان شروع به کار میکند. در این میان ماجراهایی برای هرکدام اتفاق میافتد و در کنارش، عشق نیز در دلشان جوانه میزند. این داستان بر اساس یک ماجرای واقعی در دل تاریخ آمریکا نوشته شده است و قرار است از این رمان اقتباسی سینمایی به کارگردانی اول پارکر ساخته شود.
گزیده ای از کتاب :
آلیس مورد توجه مردها بود و نگاهها را جلب خود میکرد، برای همین بنیت هم بلافاصله تحتتأثیر این خانم جوان انگلیسی با آن چشمان درشت و موهای تابدار طلایی چتریاش قرار گرفت که صدایی چنان رسا و قاطع داشت که او تا آن روز نظیرش را در لکسینگتون ندیده بود. پدر بنیت در موردش میگفت این دختر با آن منش و رفتار بینقصش و طرز موقرانهای که فنجان چای را به دهانش میبرد، واقعآ یک پرنسس انگلیسی است. وقتی مادر آلیس به آنها گفت که دو نسل پیش بهواسطه ازدواج، یک دوشس وارد خانوادهشان شده است، آقای ونکلیو ذوقزده گفت:
ـ یک دوشس؟ دوشس سلطنتی؟ وای بنیت، مادر دلبندت اگر میشنید، کلی کیف میکرد، نه؟
پدر و پسر در مأموریتی فراگیر از طرف مجمع ائتلافی شرق کنتاکی تحت فرمان خدا به اروپا سفر کرده بودند تا نحوه عبادت مؤمنان را در خارج از آمریکا مشاهده کنند. آقای ونکلیو به نیت بزرگداشت همسر مرحومش دالارس هزینه چند نفر از همراهان را تقبل کرده بود و آماده بود در حرفها به آن اشاره کند. بازرگان بود، ولی کار برایش هیچ معنایی نداشت، هیچی، مگر اینکه با عنایت خداوند و رضایت او میبود. بهنظر آلیس ابراز احساسات مذهبی اندک و بیتبوتابِ در کلیسای سنت مری مایه دلسردی آقای ونکلیو شده بود ـ جماعت عبادتکننده از نعرههای پرشوروحرارت کشیش مکینتاش، وقتی در مورد آتش جهنم حرف میزد، یکه خورده بودند (مجبور شدند طفلکی خانم آرباتنات را از در فرعی بیرون ببرند تا هوایی بخورد). اما آقای ونکلیو میدید چیزی که انگلیسیها در دینداری فاقدش هستند، که با آن کلیساها و کاتدرالها و تاریخشان جبران کرده بودند، آیا چنین چیزی به نفس خود تجربهای معنوی محسوب نمیشد؟
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.