«تخیل را مرده خیال کن» در اصل بخشی از یک نوشتهی بلند به عنوان «All Strange Away» است که بکت آن را گسترش داده است. متن از وضعیتی صحبت میکند که تخیلی در حال مرگ است، اما خودِ تخیل از این وضع رو به نابودیاش آگاهی کامل دارد. ساموئل بکت نویسندهای است که منتقدان بسیاری در دوران حیاتش او را بزرگترین نویسندهی قرن بیستم میدانستند و همچنین تریلوژی یا سهگانهی «مالوی» را قلهی فعالیتهای هنریاش مینامیدند. بعد از مرگ اما شهرت او به سرعت رو به افول گذاشت، یا شاید درستتر باشد که بگوییم کارهایش در وضعیتی ابهام آمیز قرار گرفتند، و کار به جایی رسید که اکنون عموما او را با عنوان نویسنده «درانتظار گودو» میشناسند. زیرا به زعم عدهای این نمایشنامه بسیار کمک کرد تا مسیر تئاتر مدرن تغییر بیابد. در هرحال بکت با نوشتههایش تحولی بزرگی در ادبیات بهوجودآورد بهطوری که دیگر امکان ندارد در مورد نمایشنامه یا رمان مدرن صحبت کرد و اسمی از ساموئل بکت نیاورد. «تخیل را مرده خیال کن» خود بکت است. اگر کسی مثال خوبی در مورد بکت بخواهد، تا از چگونگی نوشتههای او مطلع شود قطعا این کتاب یکی از بهترین نمونههاست. کتاب پلات مشخصی ندارد، همچنین شخصیت پردازی، ساختار، درونمایه و دیگر عناصری که به طور سنتی از یک داستان انتظار میرود. تصاویر کتاب گویی که به تناوب در سیاهی و روشنی میغلتد، فیگورهایی به شکل جنین که میتوانند استعارههایی از خودِ زندگی باشند، اما همینها هم برای هر خواننده ممکن است معناهای خاص دیگری را بازنمایی کند. بخشی کوتاه از اثر: سربرهنه، پابرهنه است، زیرپوش و شلواری چسبان به تن دارد که خیلی برایش کوچک است، دستانش به او چنین گفتهاند، بارها و بارها، و کف پاهایش، یکدیگر را احساس میکنند و به پاها مالیده میشوند، بالا و پایین ماهیچههای ساق پا و ساق پاها. به این کسوت زندانی مبهم هیچیک از خاطراتش پاسخ نمیدهند، تا اینجا، ولی همگی حاکی از سنگینیاند، در این ارتباط، حاکی از توپری و ضخامت. سر بزرگ آنجا که او سخت کار میکند تماماً حاکی از مسخرگی است، باز به جلو میرود، باز به عقب کشیده خواهد شد. روزی خودش را خواهد دید...
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.