کتاب تمام این مدت به قلم ریچل لیپینکات و میکی داتری نویسندگان خلاق و پرفروش نیویورک تایمز، یک عاشقانه افسانهای و تکاندهنده برای تمامی کسانی است که باور دارند زندگی جاریست و فرصتها منتظر نمیمانند.
کایل و کیمبرلی یک زن و شوهر ایده آل هستند اما آنها تصادف می کنند. کایل از ناحیه مغز آسیب دیده است و وقتی از خواب بیدار می شود می فهمد کیمبرلی مرده است. او ویران شده است زیرا این پایان مورد نظر کایل نیست ، و حتی دیگر نمی تواند کیمبرلی را ببیند. احساس می کرد هیچ کس او را درک نمی کند ... تا اینکه مارلی وارد زندگی او شد.
او در نگارش این اثر از آثار کلاسیک سیاه و سفید سینمایی الهام گرفته است.
گزیده ای از کتاب :
سر باندپیچیشدهام را به شیشهی خنک پنجرهی ماشین تکیه میدهم. مامان رانندگی میکند و من به جلو نگاه میکنم؛ به قطرههای کوچک باران، در نور قرمز چراغهای ترمز. دو هفتهی تمام گذشته است و هنوز هم باورم نمیشود.
فکر میکردم جداشدن از او برایم بدترین درد است، اما این را دیگر نمیتوانم درست کنم. نمیتوانم دستبند آویزدار را بیرون بیاورم و همهچیز را درست کنم.
او واقعاً رفته است. پنج روز پیش، در مراسمی در قبرستان محلی، به خاک سپرده شد و من آنقدر وامانده بودم که نتوانستم بروم.
به خانه که میرسیم، زیر باران میایستم و جعبهی مقواییای را که از بیمارستان آوردهام به سینهام میچسبانم. داخلش کفشهای مجلسی، بقایای پارهپارهی کتوشلوارم و دستبند آویزداری است که در آن درهموبرهمی پنهان شده و آن حلقههای بدون آویز زنجیر که هرگز پر نمیشوند.
باران ناگهان بند میآید. سرم را بلند میکنم و میبینم که چتری مشکی روی سرم آمده است. مامان میخواهد به پانسمان خیس از باران دور سرم دست بزند، اما من آرام دستش را کنار میزنم. نمیخواهم به من دلداری بدهند یا از من مراقبت کنند. به هر حال دیگر فایدهای نخواهد داشت.
صدایش درنمیآید، آرام میگوید: «فقط میخوام خوب باشی.»
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.