هر وقت گازی بر برش‌های تاریخ می‌زنیم مزه خون را در زیر زبانمان حس می‌کنیم، انسان‌هایی که در زمان خود اعمالی انجام داده‌اند که شرم را بر قلم و سیاهی را بر چهره روزگار نشانده‌اند، ولی زمان خود قاضی است و حکمش عدالت مطلق است.

آتیلا‌ها و هیتلرهای زیادی را روزگار به خود دیده است؛ اما همیشه افراد راستینی بوده‌اند که تلاش کرده‌اند سدی بر این سیل سیاهی باشند و آزاد‌اندیشی و همنوع‌گرایی را زنده نگهدارند.

داستان ترور هیتلر یکی دیگر از این عملیات‌هایی است که به رغم برنامه ریزی دقیق و طولانی با شکست مواجه شد و شمار زیادی از مبارزان و مخالفان هیتلر کشته می‌شوند و جنگ جهانی طولانی‌تر و کوه اجساد مردم بی‌گناه، مرتفع‌تر می‌شود.

آدولف هیتلر قدرتمندترین مرد آن روز اروپا در ستاد فرماندهی خود در لهستان امروزی که به «آشیانه گرگ» معروف بود مشغول کار بود که انفجار بمبی مهیب مقر فرماندهی او را به لرزه درآورد. هیتلر با خوش شانسی محض از این سوء قصد جان سالم به در برد، اما بلافاصله پس از انفجار، هاینریش هیملر اختیارات وسیعی را دریافت نمود تا به وسیله ی آن چند هزار تن از افراد مظنون را...