آتنه فورستر هم مثل بسیاری دیگر از زنان به دهه ۶۰ زندگی رسیده است، او که لقب «آخرین ترشیده» را یدک میکشید بسیار لوس، زیبا و خارج از کنترل بوده. در مدت دو سال پس از ازدواجش، یکبار دیگر شایعاتی در مورد او بر سرزبانها افتاده است. سوزانای ۳۵ ساله از میراث شرمآور مادر خود به فروشگاهش، بازار طاووس پناه میبرد. در حصار دیوارهای جادویی فروشگاه نهتنها دوستی واقعی را کشف میکند بلکه از مشکلات ازدواجش نیز میگذرد و با بزرگترین شور زندگی واقعی مواجه میشود. اما شبح مادرش همچنان بر زندگی سوزانا سایه افکنده و مجموعهای از رویدادهای دراماتیک را شاهد هستیم. فقط بهواسطه مقابله با گذشته است که او بالاخره توان مواجهه با آینده را کسب میکند.
گزیده ای از کتاب :
مادر چیزی نمیشنید، بهصورت همسرش چنگ میانداخت و با ضعف در مقابل چهره پوزشآمیز بیتریز فریاد میزد: «بچم! نمیتونین اون رو ببرین.» وقتی آن زوج به سمت درمیرفتند، کنار روشویی ایستادم و گوشم با صدای دردی که هیچوقت فراموشش نکردم پر شد. دیگر نمیتوانستم به کودک نگاه کنم و از به دنیا آوردنش خوشحال باشم و آن روز نمیتوانستم هیچ زیبایی در به دنیا آوردن اولین نوزاد ببینم. فقط گریههای آن مادر، غم و اندوهی که در صورتش نقش بسته بود، غمی که حتی با بیتجربگیام میشناختم را به یاد میآوردم، غمی که هیچگاه تسلی نمییافت. به یاد میآورم که آن زن موطلایی تحت تأثیر قرارگرفته بود ولی مانند دزدی، آرام از اتاق بیرون رفت و زیر لب میگفت: «دوستش داریم.» شاید حدود صدبار این حرف را تکرار کرد، گرچه هیچکس به او گوش نمیداد. «دوستش داریم...»
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.