جودی و دوستانش در گوشه ای از حیاط مدرسه مشغول بازی بودند که ناگهان با ضربهی پای جسیکا، توپشان به سمت دیگر حیاط، جایی که چند پسر کلاس پنجمی ایستاده بودند، افتاد. جسیکا می دانست که خودش باید به طرف کلاس پنجمی ها رفته و توپ را بیاورد. برای همین با قدم هایی آرام وشمرده نزدیک آنها شد و توپ را برداشت، کمی مکث کرد و با چهره ای نگران و بهت زده به طرف دوستانش برگشت. بچه ها فکر کردند که او از کلاس پنجمی ها ترسیده، اما جسیکا گفت که وقتی برای برداشتن توپ رفته بود، آن پسرها داشتند دربارهی پری دندان حرف می زدند و می گفتند پری دندان اصلا وجود ندارد! بچه ها به جسیکا گفتند که او حتما اشتباه شنیده است و آن پسرها حتما دربارهی چیز دیگری صحبت می کرده اند. اما جسیکا مطمئن بود که حرف های آنها را درست شنیده. جودی از فکر اینکه ممکن است پری دندان وجود نداشته باشد خیلی ناراحت شد و تصمیم گرفت از وجود پری مطمئن شود. برای این کار باید یک دندان لق پیدا می کرد و زیر بالشش می گذاشت اما او که دندان لق نداشت! در یک لحظه یاد برادرش استینک که از خودش کوچکتر بود افتاد، او حتما توی دهانش یک دندان لق داشت! پس با خوشحالی به طرف اتاق او رفت و...
مجموعه داستانی جودی دمدمی و دوستان، در چندین جلد مختلف به چاپ رسیده و حاوی قصه های کودکانه و کوتاهی برای کودکان می باشد. یکی از شخصیت های ثابت و اصلی همهی داستان ها دختری به نام جودی دمدمی است که دوستان زیادی دارد و در کنار آنها به ماجراجویی پرداخته و تجربیات جدیدی را کسب می کند.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.