خویشاوندی های اختیاری

5 / 0 0 نظر
  • کد محصول:
    128531
  • دسته بندی: کتاب
  • برند:
  • ویژگی‌ها:
    • نویسنده: یوهان ولفگانگ فون گوته
    • مترجم: سعید پیرمرادی
    • ناشر: چشمه
    • شابک: 9786002294081
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • یوهان ولفگانگ فون گوته، رمان خویشاوندی‌های اختیاری را زمانی نوشت که حدودا شصت‌سالی داشت و شهرتش را هم به عنون یک نویسنده‌ی معروف کسب کرده بود. او برای نوشتن رمان خویشاوندی‌های اختیاری از اتفاقات و وقایع زندگی شخصی خودش الهام گرفت. زمانی که سعی می‌کرد تا زندگی زناشویی‌اش را حفظ کند و در عین حال، در تلاش بود تا احساساتش را نسبت به زن جوانی تحت کنترل خودش در آورد. او در کتاب خویشاوندی‌های اختیاری از روابطی که عشق و هوس می‌سازند بهره گرفته است و سعی در نتیجه‌گیری این مطلب دارد که علم یا قوانین شیمی عرف ازدواج و همچنین سایر روابط اجتماعی را به تحلیل می‌برد یا ارتقا می‌بخشد؟

    گزیده ای از کتاب :

    ادوارد در آستانهٔ رفتن از باغبان پرسید «همسرم را ندیدی؟»

    باغبان جواب داد «آن‌سو، در باغ‌ها و تأسیسات جدید؛ کلبهٔ خزه‌ای که ایشان در مجاورت بدنهٔ صخره، روبه‌روی قصر ساخته بسیار زیباست و امروز تمام می‌شود، مطمئنم موردپسند عالی‌جناب واقع خواهد شد، منظرهٔ چشم‌نوازی در انتظارتان هست؛ در پایین کلبه روستا قرار دارد، قدری که به سمت راست بروید کلیسا قرار گرفته که رأس برج آن دیده می‌شود؛ و روبه‌رو قصر و باغ‌ها.»

    ادوارد با هیجان گفت «به طور حتم چنین است، از چند قدمی این‌جا افرادِ مشغول‌به‌کار را نگاه می‌کردم.»

    باغبان ادامه داد «در سمت راست، درّه نمایان است و می‌توان از فراز درختان به تماشای افقی دوردست و فرح‌بخش نشست. باریکه‌راه منتهی به صخره منظم ساخته شده، بانو بسیار مجرّب‌اند و انجام وظیفه زیرنظر ایشان باعث خوشحالی است.»

    ادوارد؛ «نزد همسرم برو و از او خواهش کن منتظر من بماند. به او بگو مایلم خلاقیت تازه‌اش را ببینم و از آن لذت ببرم.»

    باغبان باعجله می‌رود و ادوارد کمی بعد از او راهی می‌شود.

    ادوارد از ایوان پایین رفت و در همین حال، گلخانه‌ها و باغچه‌ها را برانداز کرد تا به آب رسید و سپس از روی باریکه‌راه چوبی به محوطه‌ای رسید که از آن‌جا راه به سوی تأسیسات نو به دو بخش تقسیم می‌شد. راه سمت راست را که از گورستان می‌گذشت و مستقیم به بدنهٔ صخره منتهی می‌شد، رها کرد تا راه دیگر را طی کند، راه سمت چپ، که به‌آرامی از بیشه‌زار دلگشایی می‌گذشت. در تقاطع آن دو راه، چند لحظه روی نیمکت خوش‌منظره‌ای نشست، بعد از درنگی کوتاه، به باریکه‌راه اصلی رسید و با بالا رفتن از پله‌ها و پاره‌سنگ‌های پست و بلند از مسیری تنگ بالاخره خود را به کلبهٔ خزه‌ای رساند.

    شارلوته در درگاه کلبه به استقبال همسرش ایستاده بود و او را جایی نشاند تا در یک نگاه، تمامی جلوه‌های گوناگون طبیعت را از پنجره ببیند، انگار پیشِ‌روی قابِ‌عکسی قرار گرفته باشد. ادوارد ابراز خوشحالی و امیدواری کرد که به‌زودی با دمیدن نسیم بهاری همه‌چیز سرزنده‌تر و شاداب‌تر شود و افزود «فقط مایلم نکته‌ای را یادآوری کنم، به‌نظرم این کلبه کمی تنگ است.»

    شارلوته با شوق؛ «اما برای ما دو نفر کافی است.»

  • کتاب
    نویسندهیوهان ولفگانگ فون گوته
    مترجمسعید پیرمرادی
    ناشرچشمه
    شابک9786002294081
  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.