«سه روز پیش از ویرایش این کتاب، زندگی مشترک من پایان یافت.» ازدواج شانزدهساله با پدر چهار فرزندم؛ رابطه هجدهساله با بهترین دوستم؛ بنیان زندگی من، هرآنچه قبلاً ساخته بودم، بهیکباره و در یک چشمبههمزدن فرو ریخت. این کتاب بهعنوان یک اعتراف، بهعنوان بازگو کردن چگونگی و چرایی این موضوع، نوشته نشده است. من این کتاب را برای این ننوشتهام که بگویم چرا چنین زمینلرزهای در زندگی ما اتفاق میافتد. صادقانه بگویم، نمیدانم که اکنون قادر به باز کردن و موشکافی این موضوع هستم یا خیر. نمیدانم میتوانم داستان این شکست را با جزئیات آن مرور کنم و بازهم قائم و سرپا باقی بمانم یا خیر، اما دوست دارم باور کنم که روزی ممکن است آنقدر قوی باشم که بتوانم زندگی مشترک ازدسترفتهام را معاینه کنم و دقیقاً به همان جاهایی برسم که شکافها به وجود آمد؛ جاهایی که اتصالهایی کوچک دچار فرسایش شدند و آنقدر ضعیف شدند که درنهایت طی سالها، این زندگی را بهقدری سست کردند که نیمی از آن فروریخت، اما آن روز، امروز نیست. من و همسرم نیز مانند خیلی از زوجها، با بچهها، با کار، با قسمتهایی از زندگی مشترکمان که هنوز به هم متصل بود، ترکهای زندگیمان را وصله میکردیم. ما میدانستیم که شکل زندگی مشترک ما از دید بقیه و از منظری خارج از زندگیمان، عالی است، زیرا دوستی ما همیشه حتی برای غریبهها نیز امری ملموس بوده است، اما دوستی و یک رابطه عاشقانه، دو چیز کاملاً متفاوت هستند. درنهایت، ما به دو فرد بسیار متفاوت تبدیل شدیم و این اختلاف به معنای این بود که چیزی باید رخ دهد.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.