کتاب دختر ذرت نوشتهٔ جویس کارول اوتس و ترجمهٔ ناهید طباطبایی است. نشر چشمه این داستان عاشقانه را روانهٔ بازار کرده است. این اثر برندهٔ جایزهٔ برام استوکر در سال ۲۰۱۱ بوده است.
کتاب دختر ذرت حاوی یک داستان عاشقانه از مجموعهٔ «دختر ذرت و باقی کابوسها» است که اکنون بهطور جداگانه به پارسی ترجمه و بهوسیلهٔ نشر چشمه منتشر شده است. بنا بر گفتهٔ مترجم، داستان «دختر ذرت» دارای فضایی سرشاراز توطئه و تعلیق است و آن را میتوان بهنوعی آسیبشناسی جامعهٔ کنونی آمریکا دانست. قهرمانان این داستان چند دختر جوان هستند که ماجراهای پیش روی آنان منجر به شکلگیری اتفاقات این داستان میشود.
گزیده ای از کتاب :
«او نیاز داشت با لئا حرف بزند. نیاز داشت با او مشورت کند.
روز پنجمِ شببیداری این نیاز شدت گرفته بود.
چون با بدبختیای که سرش آمده بود میفهمید که این ماجرا چهقدر برای مادر ماریسا بنتری دردآورتر است تا برای او که فقط یک مظنون بود.
سهشنبه بود. البته به او اجازه نداده بودند برگردد و تدریس کند. او روزها بود که نخوابیده بود، مگر نامنظم و با لباس. او میایستاد جلو درِ باز یخچال و هر چه توی آن گیر میآورد، میخورد. او با قرص تیلنول زنده بود. با وسواس تلویزیون تماشا میکرد، از این کانال به آن کانال میرفت تا آخرین اخبار دربارهی دختر گمشده را دنبال کند و خودش را استوار نگه میداشت تا به صورت خودش نگاه کند، صورتی نحیف با چشمهای گودرفته و ازشکلافتاده به خاطر احساس گناه مثل جوشهای غرورِ جوانی. ایناهاش! زالمن! تنها مظنون این ماجرا که فعلاً تحت حفاظت پلیس بود، درحالیکه از جلو عکاسها و دوربینچیهای تلویزیون رد میشد و خشم صدها هزار تماشاگر را برمیانگیخت که بخت آن را نداشتند که زالمن را ببینند و به خود او ناسزا بگویند.
در واقع، پلیس اسکاتزکیلِ مظنونین دیگری هم داشت. آنها «مدارک» دیگری را هم بررسی میکردند. نئوبرگر به او گفته بود شنیده که آنها کسانی را به کالیفرنیا فرستادهاند، که رد پدر فراری ماریسا بنتری را بگیرند، کسی که به عنوان «مظنون جدی» در ربودن او محسوب میشد.
با اینهمه، در منطقهی اسکاتزکیل، جستوجو ادامه داشت. در پارک ایالتی بیر مونتین، و در بلو مونتین رسرو، جنوب پیکسکیل. در طول کنارهی رودخانهی هودسون بینِ پیکسکیل و اسکاتزکیل، در پارکلند و مناطق جنگلی غرب اسکاتزکیل در راکفلر استیت پارک. گروههای جستوجو و نجات از نیروهای حرفهای و داوطلب هر دو تشکیل شده بود. زالمن خواسته بود برای کمک در جستوجو داوطلب شود چون نومیدانه میخواست کاری انجام بدهد اما نئوبرگر با نگاهی از سر تردید او را منصرف کرد. «مایکل، این فکر خوبی نیست. به من اطمینان کن.»»
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.