تقابل و نبرد بین خیر و شر یکی از الگویهای تکرارشونده در افسانههاست. افسانههایی که در طول تاریخ در زندگی همهی جوامع حضور داشتهاند و تاثیرگذار بودهاند. داستان «فاوست»، مردی که روحش را برای بهدست آوردن دانش بیپایان تقدیم به شیطان میکند، یکی از همین افسانههاست. افسانهای که توماس مان دو قرن بعد از نوشته شدن اولین روایتها از فاوست، در رمان دکتر فاستوس به روایت خودش و در زمان حال روی کاغذ آورده است.
کتاب دکتر فاستوس، داستان آدرین لِوِرکون، آهنگساز نابغهی آلمانی را روایت میکند. اما این داستان از زبان این آهنگساز روایت نمیشود بلکه دوست فیلسوف آدرین، به نام سِرِنوس زایت بلوم قصه را تعریف میکند. زایتبلوم روایت داستان را از کودکی لورکون آغاز میکند؛ زمانی که لورکون کودکیاش را در روستای کایسِرساشِن میگذراند، بعد وارد دانشگاه میشود و اگرچه در دانشگاه دینشناسی میخواند اما علاقه و استعداد بسیارش برای موسیقی باعث میشود که او رشتهی دینشناسی را رها کند و سراغ مطالعهی تاریخ موسیقی برود.
روزی که لورکون درگیر نوشتن یکی از آهنگهایش است، شبحی شیطانی به او پیشنهادی میدهد که لورکون نمیتواند از وسوسهی آن بگذرد. افسانهی فاوست در این نقطه وارد داستان میشود. آن شبح شطانی در واقع همان شخصیت مفیستوفِلیس در افسانهی فاوست است. توماس مان در این نقطه از داستان با استفاده از تلمیحها و کنایههای خاص؛ پیچیدگی را وارد داستان میکند.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.