حبیبه، دختر ابوفایز، بعد از هفت سال، از ایران به عراق باز می گردد و به اجبار با افسری جاه طلب به نام لطیف ازدواج می کند. حضور لطیف در میدان جنگ و ارتباط نزدیک او با سرکردگان ارتش عراق، حقایق وحشتناکی از جنگ و حاکمیت خودکامه صدام را برای حبیبه روشن می سازد. از سوی دیگر، یادداشت های سجاد، رزمنده ای ایرانی، نیز حال و هوالی آن سال ها را از نگاه مردم معتقد و رزمندگان شهادت طلب ایران شرح می دهد.
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.