زنگ ها برای که به صدا در می آید (زرکوب،رقعی،نگاه)

زنگ ها برای که به صدا در می آید (زرکوب،رقعی،نگاه)

5 / 0 0 نظر
  • کد محصول:
    121459
  • دسته بندی: جوان و بزرگسال
  • برند:
  • ویژگی‌ها:
    • نویسنده: ارنست همینگوی
    • مترجم: رحیم نامور
    • ناشر: نگاه
    • سال چاپ: 1399
    • تعداد صفحه: 360
    • شابک: 9789643513931
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • ارنست همینگوی در سال 1937 به منظور پوشش اخبار جنگ داخلی برای اتحادیه ی روزنامه های آمریکای شمالی به اسپانیا سفر کرد. سه سال بعد، رمانی به یادماندنی و تأثیرگذار به اسم رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آید، از دل این جنگ سربرآورد. کتاب، از وفاداری، شجاعت، عشق، شکست و مرگ تراژیک یک آرمان سخن گفته و داستان مردی جوان و آمریکایی به نام رابرت جردن را روایت می کند که در نیرو های شبه نظامی بین المللی [ادغام شده با یک واحد چریک ضدفاشیسم]واقع در کوه های اسپانیا مشغول به خدمت است. همینگوی در تصویرسازی عشق جردن به دختری زیبا به نام ماریا، تشریح درخشان آخرین لحظات مقاومت شخصیتی به نام ال سوردو و تعبیر هجوآمیز از زنی انقلابی، به موفقیتی بزرگ دست یافته و اثری کم نظیر و جذاب، استوار و خشونت آمیز، پرشور، تکان دهنده و خردمندانه خلق کرده است. مکسول پرکینز، ویراستار شهیر و تأثیرگذار آمریکایی، پس از خواندن نسخه ی خطی کتاب، در نامه ای به همینگوی نوشت: «اگر رسالت یک نویسنده، آشکارسازی حقیقت باشد، هیچ کس تابه حال این چنین بی نقص، این کار را انجام نداده است.» رمان زنگ ها برای که به صدا درمی آید با استحکام بیشتر، دنیایی وسیع تر و احساساتی عمیق تر از تمامی آثار قبلی این نویسنده ی جریان ساز، به عنوان یکی از برترین رمان های جنگی تمامی اعصار، خود را مطرح کرده است.

    گزیده ای از کتاب :

    بالاخره به دامنه غار رسیدند. پتویى در جلوى غار آویخته بود و از لاى آن نورى به خارج مى‌تابید. رابرت جوردان به طرف محلى رفت که بسته‌هایش در آنجا پنهان بود. آن‌ها را از زیر انبوه برگ درختان بیرون کشید، آن را باز کرد یک بسته سیگار بیرون آورد، مجددا آن را بست و دوباره بسته‌ها را پنهان کرد. انسلمو در این موقع به درون غار رفته بود. جوردان نیز مى‌خواست به درون غار برود، ولى دچار تردید شد، برگشت و بسته‌ها را از جایى که پنهان کرده بود بیرون کشید؛ هر کدام را به یک دست گرفت و به طرف غار به راه افتاد.

    درون غار گرم و پر از دود بود. کنار دیوار میزى و در روى میز یک سندان دیده مى‌شد. کنار میز پنج نفر نشسته بودند، پابلو، رافائل، کولى و سه نفر دیگر که جوردان آن‌ها را نمى‌شناخت، انسلمو در جلوى میز و زن پابلو در جلوى بخارى دیوارى ایستاده بودند. دخترک زانو زده مشغول به هم زدن آتش بخارى بود.

  • کتاب
    نویسندهارنست همینگوی
    مترجمرحیم نامور
    ناشرنگاه
    سال چاپ1399
    تعداد صفحه360
    شابک9789643513931
  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.