ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ قزوین – ۲ بهمن ۱۳۱۲ همدان) شاعر و تصنیفساز ایرانی اهل شهر قزوین بود. او سراینده تصنیفهای میهنی در دورهٔ مشروطه بود. خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی شهر قزوین قرار دارد. عارف در سال ۱۲۵۹ هجری خورشیدی در قزوین به دنیا آمد. پدرش «ملا هادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزا صادق خرازی فراگرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحهخوانی پرداخت و عمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضهخوانی کرد. عارف در سال ۱۲۷۷ به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد. اما عارف به قزوین بازگشت. در سال ۱۲۸۲ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند شده بود عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. وی نخستین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف، تصنیفهای وطنی-سیاسی یا عشقی میساخته و در هر دو زمینه نیز بیباک و سنتشکن بودهاست. چون بیشتر تصنیفهای عارف دربارهٔ و اوضاع زمانه بودند تأثیر بسزایی در مجامع آن روز داشتند. عارف از نخستین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تأکید میورزید. کنسرتهای او همیشه پر رونق و پر ازدحام بود. عارف در مورد تصنیف و تصنیفسازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند. عبدالله دوامی نقل میکند: هنگام خواندن یکی از تصنیفهای عارف تحریر داده است و عارف به حالت قهر با او درگیر شده که چرا تحریر میدهد. عارف در سراسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این دست کم در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشد.
گزیده ای از کتاب:
چند سالی گذشت تا کم کم نغمه مشروطه از گوشه و کنار شنیده میشد . عارف از همان ابتدای جنبش آزادی به سوی مشروطه خواهان روی آورد و قریحه و استعداد نادر و چند جانبه خود را وقف آزادی نمود یکی از معروف ترین آثار او در این زمان غزل پیام آزادی است
پیام ، دوشم از پیر می فروشم آمد بنوش باده که ملتی به هوش آمد
هزار پرده ز ایران درید ، استبداد هزار شکر که مشروطه پزده پوش امد
ز خاک پاک شهیدان را آزادی ببین که خون سیاوش چه سان به جوش امد
برای فتح جوانان جنگجو، جامی زدیم باده و فریاد نوش نوش آمد
کسی که رو به سفارت پی امید رفت دهید مژده که لال و کر و خموش آمد
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.