بارگاس یوسا در این رمان تاریک و در عین حال امیدبخش، ترس های کهنه و نو را در هم آمیخته و مستقیم ترین بررسی و کنکاش خود از مشکلات سیاسی پیچیده ی کشورش پرو را به مخاطبین پرشمار و بین المللی اش ارائه می کند. در مکانی دوردست واقع در کوه های آند، دو مأمور امنیتی به نام های لیتوما و کارنو به تحقیق درباره ی ناپدید شدن سه مرد می پردازند که دوتای آن ها، کارگران پروژه ی ساخت اتوبان بوده اند؛ پروژه ای که به خاطر بی ثباتی فزاینده ی سیاسی در منطقه، احتمالا هیچ وقت به پایان نخواهد رسید. چریک های تحت فرمان سندرو لومینوسو به چندین شهر و محله ی مجاور یورش برده اند؛ نیروهایی خشن که در بخش ابتدایی کتاب، دو توریست ناشی فرانسوی را که در حال عبور از این منطقه ی خطرناک هستند، با پرتاب سنگ به کام مرگ می کشانند. فعالیت های سندرو لومینوسو و اقرار کارنو به جنایات نیروی امنیتی ،اتمسفری آکنده از تهدید و خطر ایجاد کرده است که در بخشی دیگر با عدم توانایی این مأمورین امنیتی در تعامل و برقراری ارتباط با شبه نظامیانی کج خلق و متخاصم، به خوبی به تصویر کشیده شده است. این مردم کوه نشین با لیتوما طوری رفتار می کنند که انگار از مریخ آمده است. درواقع، کشور سرمایه دار و ساحلی پرو می تواند برای سرخ پوست های فقیر کوه سیرا، مریخ به نظر برسد؛ مردمی که چاپلوسی های دو مأمور محلی اسرارآمیز را بیشتر از شعار های مارکسیستی نیروهای چریک پذیرا هستند. بارگاس یوسا در رمان مرگ در آند، ماهیت همیشگی و غیرقابل شناسایی خشونت در آمریکای لاتین را به شکلی بسیار غیرمستقیم به مخاطب عرضه می کند. داستان سرایی استوار این نویسنده و ساختار پیچیده و جذاب کتاب[آمیزش گذشته و حال در روایت شخصیت های متفاوت] حسی از رضایت عمیق و واقعی در خواننده ی این اثر ایجاد می کند.
گزیده ای از کتاب :
کار جادهسازی خوب پیش میرفت؟ لیتوما احساس میکرد جاده به جای اینکه جلو برود عقب میآید. در چند ماهی که اینجا بود کار سه بار تعطیل شده بود و هر بار مراحلی مشابه، مثل صفحه خط افتاده تکرار شده بود. قرار بود این طرح آخر همین هفته یا همین ماه متوقف بشود. دولت پیشاپیش به شرکت سازنده اخطار داده بود. اتحادیه دعوت به تشکیل جلسه کرده بود و کارگرها تأسیسات و تجهیزات را گرو گرفته و خواهان تضمین بودند. تا مدتی هیچ اتفاقی نمیافتاد. مهندسها میرفتند و کارگاه به دست سرکارگرها و حسابدار شرکت میافتاد که با کارگران اعتصابی نشست و برخاست داشتند و از همان غذایی میخوردند که شبها در میدانی وسط خوابگاهها میپختند. هیچ وقت کار به خشونت نمیکشید و گروهبان و معاونش ناچار نبودند دخالت کنند. توقف کار به شکلی اسرارآمیز به سر میرسید. بیآنکه آینده کار جاده مشخص شده باشد. شرکت یا نمایندگان وزارت راه که برای حل اختلافات میآمدند. موافقت میکردند که کسی اخراج نشود و کارگرها مزد روزهای اعتصاب را هم بگيرند. اما لیتوما هميشه احساس میکرد کارگرها به جای جلو رفتن از نقطهای که کار را رها کرده بودند. رو به عقب حرکت میکنند. به علت لغزش زمین در تپههایی که منفجر میکردند. يا به علت سیل بعد از باران که جاده را میشست و میبرد. یا به هرعلت دیگر, گروهبان به نظرش میآمد کارگرها هنوز مشغول حفاری و دینامیت گذاری و غلتك زدن لایه شن و قیر در قسمتی از جاده هستند که وقتی او به ناکوس آمده بود در دست ساختمان بود.
بر بلندیی ایستاده بود که يك کیلومتر و نیم با کارگاه فاصله داشت. و در آن پایین در هوای پاك سپیده، سقف فلزی خوابگاه ها را می دید که زیر آفتاب صبح می درخشید. آن مرد به توماسیتو گفته بود«نزديك معدن متروك.، همان جا بود.» تبرهای پوسیده که زمانی دهنه تونل را مشخص میکرد. اما حالا افتاده بود نیمی از دهانه معدن را میپوشاند. همچنین سنگ هایی که از قله کوه غلتیده بود سه چهارم دهانه معدن را گرفته بود...
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.