نامهها زندهاند. نفس میکشند و برخی روایت تلاطمی ناشناخته و عمیق از نقطهای دستنیافته در روح است. نامهها نوشتههاییاند که اغلب قاعده و قانونی ندارند. آنها میتوانند تنها دو کلمهی کوتاه باشند برای پرسیدن حالِ مخاطب، یا میتوانند ابراز احساسات باشند، مثل دوست داشتن یا خشم یا اندوهی گمشده در گذر سالیان.
کتاب نامههای پاپا (مخلص گرترود استاین هم هستیم!)، سرشار از نوشتههایی است که ارنست همینگوی در دورانهای متفاوتی از زندگی خود و در حالتهای مختلف روحی آنها را نوشته و به نقطهای معلوم ارسال کرده است.
همنیگوی در این نامهها و در حین نوشتن کلمههایش، گویی چارچوبهای همیشگی داستاننویسیاش را کنار گذاشته و حرفهایش را بیپرده گفته است. این مجموعه از نامههای همینگوی چهار گیرنده دارد که هر کدام به شکلی یا دغدغههای یکسانی با همینگوی داشتهاند یا با او موافق نبودهاند.
نامههای همینگوی بیپروا و واضحاند و اگر عمیقتر و دقیقتر بنگریم، حرفهای او ریشههای عجیبی در اعتقادات و باورهایی دارد که در لایههای داستاننویسیاش همیشه از آنها گریخته است.
از بارها خواندن نامهها حتی درمییابیم که در پشت پرستیژهای ادبی یا ژستهای روشنفکرانهی نویسندگی، گاه یک کودک ترسیده از بیرحمی جهان نشسته و گاه هم کسی که چیزی جز آرامش و صلح نمیخواهد. ارنست همینگوی اما ترکیبی از این دو چهره، در این نامهها با ویلیام فاکنر، جان دوسپاسوس، اسکات فیتزجرالد، شروود اندرسون و مکسول پرکینز سخن گفته و پاسخش را هم دریافت کرده است. او در این نامهها از ناراحتیها، دلتنگیها، باورها و ارزشهایی گفته که در حالت عادی و در متن داستانهایش نمیشد درکشان کرد.
اینها از افراد تأثیرگذار در زندگی و حرفهی ارنست همینگویاند که هر کدام هم به نوعی به هم متصل بودند. حتی میشود گفت در یک دورهای خود همینگوی نقطهی مرکزی این ارتباطها قرار داشته است.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.