موکل خطرناک

رمان «موکل خطرناک»، نوشته‌ی جان گریشام، که در سال 1993 منتشر شد، داستانی پرهیجان و حقوقی است که خواننده را به جهانی از رازهای تاریک، خطر و جدال‌های قانونی می‌کشاند. داستان در حومه‌ی سرسبز شهر ممفیس آغاز می‌شود، جایی که مارک سوی، پسری یازده‌ساله، به همراه برادر کوچک‌ترش، دور از چشم دیگران سیگار می‌کشد. اما این لحظه‌ی ساده‌ی کودکی با رویارویی تصادفی با وکیلی که قصد خودکشی دارد، به کابوسی هولناک بدل می‌شود. مارک، ناخواسته، رازی مرگبار را کشف می‌کند: محل اختفای پیکری که در بزرگ‌ترین پرونده‌ی جنایی آمریکا تحت تعقیب است. او حالا در میان آشوب یک سیستم قضایی ازهم‌گسیخته و قاتلی بی‌رحم که برای پنهان ماندن جنایتش دست به هر کاری می‌زند، گرفتار شده است. تنها پناه مارک، رِجی لاو، وکیلی تازه‌کار با تنها چهار سال تجربه است که با شجاعت و هوشمندی در کنار او می‌ایستد. دادستان‌ها آماده‌اند هر قانونی را زیر پا بگذارند تا مارک را به سخن وادار کنند، و قاتل از هیچ شقاوتی برای خاموش کردن او دریغ نمی‌کند.

گریشام با قلمی تند و گیرا، داستانی آفریده که نه‌تنها فساد و پیچیدگی‌های نظام حقوقی را عریان می‌کند، بلکه شجاعت یک کودک و وفاداری یک وکیل را در برابر نیرویی عظیم و تهدیدآمیز به تصویر می‌کشد. «موکل خطرناک» روایتی است از مبارزه برای زنده ماندن، اعتماد در دل وحشت، و جست‌وجوی عدالت در جهانی که حقیقت بهایی گزاف دارد.

«مارک به دیوارهای سرد اتاق بازجویی خیره شد، جایی که سایه‌ی رازش مانند هیولایی در کمین بود. زیر لب زمزمه کرد: «نمی‌تونم بگم.» دست‌های کوچکش می‌لرزید. رِجی، با نگاهی آرام اما استوار، دستش را فشرد و گفت: «تو تنها نیستی، مارک. ما با هم از پسش برمی‌آییم.»