قاصد مرگ پیغامی برای دو پسر نوجوان دارد: آنها فقط یک روز دیگر زنده هستند. آدام سیلورا در کتاب هر دو در نهایت میمیرند از آخرین روز زندگی دو پسری میگوید که همدیگر را نمیشناسند اما سرنوشت مشترکی دارند. این کتاب از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بوده و به انتخاب بسیاری از مجلات و وبسایتها، بهترین کتاب سال لقب گرفته است.
هر دو در نهایت میمیرند کتابی جذاب و پرکشش و درعینحال عمیق است که به ما خاطرنشان میکند زندگی بدون مرگ و عشق بدون فقدان مفهومی ندارد. با خواندن این کتاب، خواهیم گریست و همزمان قدرت زندگی را خواهیم ستود و شور زندگی را احساس خواهیم کرد.
گزیده ای از کتاب :
قاصد مرگ در حال زنگ زدن است و میخواهد اخطار مرگم را بدهد امروز، قرار است بمیرم. چیزی که گفتم را فراموش کنید، چون «اخطار» کلمۀ خاصی است، کلمهای که معمولاً وقتی بتوان از چیزی دوری کرد، از آن استفاده میشود؛ مثل ماشینی که برای کسی، موقع گذشتن از چراغقرمز، بوق میزند تا به او اخطار دهد خودش را کنار بکشد. اما این تماس فقط برای اطلاعرسانی است. صدای زنگ مخصوصشان شبیه ناقوسی است که تمامی ندارد، مثل زنگ کلیسا که از یک چهارراه آنطرفتر به گوش میرسد و بلندگوی گوشیام از آن سمت اتاق، مدام پخشش میکند. هنوز هیچی نشده، حسابی ترسیده بودم، صدها فکر داشتند در خودشان غرقم میکردند. شرط میبندم این همان بحرانی است که اولین بار وقتی چترباز میخواهد از هواپیما به بیرون بپرد، تجربه میکند، یا حسی که پیانیست در اولین کنسرتش، پیدا میکند. هر چند، دیگر هیچ وقت، فرصتش را ندارم که بفهمم واقعاً اینگونه است یا نه.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.