حالا که توی در و دشت رانندگی میکنم، هنوز چیزهایی را میبینم که مرا یاد هیلشم میاندازد. شاید از کنج مزرعهای مهآلود بگذرم یا قسمتی از خانهی بزرگی را همچنان که از دامنهی تپهای پایین میآیم، یا حتی دستهای سپیدار را با ترتیب خاصی در کمرکش تپهای ببینم و با خود بگویم: «شاید همین باشد! پیدایش کردم!» کازئوایشی گورو در این کتابش داستان عشق، از دست رفتگی و حقایق نهانی را روایت میکند. از همین روست که هرگز ترکم مکن جایش را در میان بهترین آثار او باز کرده، رمانی تکاندهنده، آکنده از احساس شکنندگی انسان معار و خاطرات به یاد ماندنی شخصیتهایش که رفته رفته به حقیقت دوران کودکی و نیز آیندهی خود پی میبرند. آنها پس از سالها درمییابند که چرا موسسهی «هیلشم» از کودکی پناهشان داده است.
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.