پرونده ی قدیمی پیرآباد

5 / 0 0 نظر
اشتراک گذاری
این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید!
کپی کردن لینک
  • جاده. روز. بیرون جا.

    اتوبوس از سوی دهکده می‌آید.

    اتوبوس از تپه‌ای می‌گذرد.

    از شیشه‌ی اتوبوس دیده می‌شود که در جاده جانعلی در گاریش می‌رود. کرامت بوق می‌زند؛ چندبار. می‌خندد؛ دیگران هم. جانعلی دستپاچه سعی می‌کند کنار بکشد؛ حالا آنها موازی هم می‌روند. کرامت نگاهش می‌کند. جانعلی بر گاری خود کوچک شده و کرامت سعی دارد برتری خود را طولانی کند. کمالوندی‌ها سر از شیشه‌ها درآورده‌اند و به جانعلی شرمنده می‌نگرند؛ و یکی دو تن تشویقش می‌کنند که جلو بزند. کرامت عمداً آهسته و تند می‌کند؛ عاقبت جانعلی به خشم آمده ناگهان به اسب گاری شلاق می‌زند و در دام این مسابقه می‌افتد. کرامت خندان خندان به او راه می‌دهد و باز می‌گیرد.

     

  • کتاب
    نویسندهبهرام بیضایی
    ناشرروشنگران و مطالعات زنان
    شابک9789641940135
  • هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.