ولادیمیر ناباکوف (۱۹۷۷-۱۸۹۹) نویسنده روستبار امریکایی است. ناباکوف «چشم» را در ۱۹۳۰ نوشته است؛ زمانی که لنین مرده و جنگ داخلی در روسیه جریان دارد. «چشم» درباره یک معلم سرخانه روسی است که به آلمان مهاجرت کرده. «اسموروف» شخصیت اصلی داستان در پایان رابطه کسالتبارش با «ماتیلدا» دست به خودکشی میزند. فصل اول رمان همین جا تمام میشود بدون اینکه ما اطلاعی از پایان ماجرا داشته باشیم. در فصل دوم با روایت گمگشتگی فردی روبه رو هستیم که در گوشه گوشه هستی به دنبال پیدا کردن خودش میگردد. «اسموروف» شخصیتی بیگانه با اجتماع و اطرافیانش است. روابطش به نتیجه نمیرسد و در همه آنها نوعی بیماری به چشم میخورد. پرداخت به زوایای پنهان روان شخصیتها، گمگشتگی هویت، تنهایی و بیمعنایی از درون مایههای اصلی این اثراست. در بخشی از فصل دوم راوی «اسمروف» را چنین توصیف میکند : « مصمم شدم که اسمورف واقعی را کشف کنم. تا آنجای کار پی برده بودم که او شخصیتی چند بعدی دارد. درواقع نسبت به محیط رنگ عوض میکرد و گاهی سیمایی سرد و بی روح و گاه چهرهای متفاوت و پر حرارت از خود بروز میداد. کمکم داشت از این بازی خوشم میآمد. شخصا اسمورف را به دور از هرگونه شور و احساسی نظاره میکردم. پیشداوری اولیه که عملا به سود او بود، حالا به کنجکاوی صرف تبدیل شده بود. به هر حال من هیجانی را تجربه میکردم که برایم تازگی داشت».
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.