«کتابخانه بابل» مجموعه داستانهای کوتاهی به قلم خورخه لوئیس بورخس(۱۹۸۶-۱۸۹۹)، نویسنده برجسته آرژانتینی است. بورخس در مقدمهای که بر این کتاب نوشته درباره داستانهای آن آورده است: هشت داستانِ این کتاب، چندان نیازی به توضیح ندارد. داستان هشتم (باغ جادههای چندشاخه) داستانی کارآگاهی است. خوانندگان شاهد ارتکاب قتل و همهٔ مقدمات یک جنایتاند که انگیزهاش از آنها پنهان نگه داشته نمیشود، ولی فکر میکنم که تا قسمت آخر داستان، معنای آن را درک نمیکنند. بقیهٔ داستانها، حکایتهایی خیالی است که یکی از آنها ـ بختآزمایی در بابلـــ بهطورکلی از نمادگرایی یا نمادپردازی (سمبولیسم) نیست. من اولین نویسندهٔ داستانی بهنام «کتابخانهٔ بابل» نیستم؛ کسانی که دربارهٔ تاریخ و ماقبل تاریخ بابل کنجکاوند، میتوانند به حواشی آخر کتاب مراجعه کنند که نامهایی در آن آمده که باهم همخوانی ندارند؛ مثل لوسیپوس و لاسویتس، لوئیس کارول و ارسطو. در داستانِ «ویرانههای مدور»، همهچیز غیرواقعی است. در داستانِ «پییر مِنار، نویسندهٔ کیشوت» غیرواقعیبودن، به سرنوشتی مربوط میشود که قهرمان داستان برای خود مقدر کرده است. فهرست نوشتههایی که من به او نسبت دادهام، چندان هم جالب و سرگرمکننده نیست، اما دلخواه خود من هم نبوده است، زیرا نموداری است از تاریخچهٔ روانی او... جنونِ نوشتنِ کتابهای بزرگ و پرحجم، جنونی پرزحمت است که بنیهٔ مالی را تحلیل میبرد و شخص را فقیر میکند؛ اختصاصدادن پانصد صفحه به فکری است که بهراحتی میتوان ظرفِ پنج دقیقه بهطور شفاهی تعریفش کرد. برای خلاصشدن از شرّ این طولوتفصیل، بهتر است وانمود کنیم این کتابها از قبل وجود داشته و ما فقط خلاصه یا شرحی بر آنها مینویسیم. این همان طریقهای است که کارلایل در "sartor Resortus" در پیش گرفت و باتلر در پناهگاه خوب؛ هرچند عیبونقص اساسی این آثار، همین کتاببودنشان است و حشو و زوائدشان بههیچوجه از کتابهای دیگر کمتر نیست. من که آدمی منطقیتر، بیکفایتتر و تنبلترم، تصمیم گرفتم بر کتابهای خیالی حاشیه بنویسم. این حاشیهها عبارتاند از: «تلون، اوکبر، اوربیس ترتیوس» و «بررسی آثار هربرت کوئِین».
5
شما هم میتوانید در مورد این کالا نظر بدهید.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.